موضوع: "اندیشه بزرگان"
خاطرهای از ملا احمد نراقی
مرحوم ملاّ احمد نراقی،که از بزرگان علمای اسلام است، دارای ثروت زیادی بود و در بیرون شهر یک باغ میوه داشت و تشریفات زندگی او مجهز بود.
یک روز به حمام رفت و اتفاقا یک درویش هم به حمام آمده بود. وقتی که آمدند لباس بپوشند، آن درویش عرض کرد حضرت آیت اللّه! شما می گویید علاقه به دنیا بد است و حال آن که این همه مال داری. من تعجب می کنم با این همه مال و ثروت چطور می خواهی بمیری؟
آقا جوابی نداد تا هر دو لباس پوشیدند و آمدند از درِ حمام بروند، حاج ملا احمد نراقی فرمود:
جناب مرشد: کربلا رفته ای؟ گفت: نه. فرمود: بیا همین طور دو نفری پیاده به کربلا برویم.
مرشد موافقت کرد، دو نفری حرکت کردند از نراق به طرف کربلا، مقداری راه رفتند، یک مرتبه درویش دست ها را به هم زد و گفت: آخ، قدری صبر کن. ملا احمد نراقی گفت: چی شد؟ گفت: کشکول خودم را در حمام جا گذاشتم بروم و بیاورم.
فرمود: هان! مطلب همین جا است. جناب درویش به قول خودت من گاو دارم، گوسفند دارم، اسب دارم، قاطر و تشکیلات دارم، ولی در موقعی که می خواهم مسافرت بکنم، همه را سپردم به خدا و دل از آن ها کندم، ولی شما یک کشکول داری نتوانستی دل بکنی، یعنی علاقه تو به این کشکول آن قدر زیاد است که دل کندن از او خیلی مشکل است، این فرق بین من و تو است من مال دارم، ولی مالی که دلبستگی ندارم و تو یک کشکول داری و دل به او بسته ای.
مسجد بهلول
می گویند : مسجدی می ساختند، بهلول سر رسید و پرسید چه می کنید؟ گفتند: مسجد می سازیم. گفت: برای چه؟ پاسخ دادند برای چه ندارد، برای رضای خدا،
بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیّر را بخودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول»، شبانه آن را بالا سر در مسجد نصب کرد، سازندگان مسجد، روز بعد امدند و دیدند نوشته شده «مسجد بهلول» ناراحت شدند، بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را بنام خودت تمام می کنی؟! بهلول گفت : مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم، فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته ام ، خدا که اشتباه نمی کند.
چه بسا کارهای بزرگی که از نظر ما بزرگ است و نزد خدا پشیزی نمی ارزد ، شاید بسیاری از بناهای عظیم از معابد ، مساجد ، بیمارستانها ، پل ها و مدرسه ها چنین سرنوشتی داشته باشند ، حسابش با خداست.
صبح شد…
بیدار شو…
مهتاب بر بالین توست…
آسمان با آن شکوهش، بهت این آذین توست
چشم دل را بازکن…
بر نغمهخوان خوشسخن
دلبری ها میکند،
هر صبح عطرآگین توست.
بخشی از چیزهایی که فلسفه به شما هدیه می دهد:
آرامش پذیرش، کنار اومدن با رنج ها،آسیب ندیدن از سختی های زندگی، خودشناسی، مدارا با مخالفین
زمان چیز عجیبی است
می دود..، جلو می رود..،
و دوست داشتنی ترین آدم های زندگیت را یا کهنه می کند یا عوض!!
بعضی ها یا تغییر می کنند یا حقیقت درونشان مشخص می شود !!
زمان دیر یا زود به تو ثابت خواهد کرد که کدامشان ماندنی اند و کدامشان رفتنی!!
من دعا می کنم،زمان بگذرد و دنیا پر شود از آدم های واقعی…
آدم هایی که نه زمان آنها را عوض کند نه زمین…
بابا جان، جواب همان است!
مرحوم آیت الله قاضی (ره) استاد آیت لله بهجت (ره) بودند؛ آیت الله بهجت(ره) مکرر در نصیحت هایشان این عبارت را از مرحوم قاضی(ره) نقل میفرمودند: «اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.» یا در جای دیگری فرمودند: «به صورت من آب دهان بیاندازد»
یکی از علما میفرمود: «سالها پیش، یک روز خدمت آیت الله العظمی بهجت(ره) رفته بودیم. به ایشان گفتم: «راهی به ما نشان دهید تا آدم شویم.» آقای بهجت(ره) فرمودند: «نمازتان را اول وقت بخوانید!». این عالم بزرگوار میگوید: «در دلم گفتم حاج آقا ما را تحویل نگرفت. ما که خودمان نماز اول وقت میخوانیم!» یکسال از آن ماجرا گذشت. قرار بود به یک جلسه مهمانی بروم و در آن مهمانی دوباره خدمت آقای بهجت(ره) برسم. در راه به خودم گفتم: «این دفعه از آقا سوال کنم، ببینم اگر بخواهد راهی معرفی کند تا من به همهجا برسم، چه راهی را معرفی میکند؟» وقتی خدمتشان رفتم، همراه جمعی بودیم و ایشان داشتند صحبت میکردند. هنوز هیچ سخنی نگفته بودم که ایشان وسط صحبتشان فرمودند: «بعضیها پیش ما میگویند چکار کنیم تا آدم شویم و رشد پیدا کنیم؟ به ایشان میگوییم نماز اول وقت بخوانید. میروند سال بعد میآیند، پیش خودشان میگویند حاج آقا ما را تحویل نگرفت! دوباره از حاج آقا بپرسیم که چه باید بکنیم؟ همان حرف بنده را دقیق گوش نکردند و رعایت نکردند، حالا دوباره میخواهند سؤال کنند! بابا جان، جواب همان است، همیشه جواب همان است.»
این عالم بزرگوار میفرماید: «من دیگر هیچ حرفی نزدم. آقای بهجت(ره) راست میگفتند. من برخی از نمازهایم را به وقتش نمیخواندم. شروع کردم و آن را هم درست کردم.» آن عالم بزرگوار کمکم به جاهایی که دلش میخواست و حتی فوق تصورش بود، رسید.
ایاک نعبد بر زبان و دل در خیال این و آن
مرحوم آیت الله آخوند ملا علی معصومی همدانی نقل می کردند که: در نجف اشرف بودیم ؛ روزی بچه ای از یکی از گلدسته های صحن امیرالمومنین علیه السلام به پایین پرت شد. همه با وحشت این صحنه را تماشا می کردند و فریاد می زدند.
ناگهان یک باربری که داشت در صحن عبور می کرد، گفت : بایست! این بچه بین اسمان و زمین معلق ایستاد. او را گرفتند و سالم تحویل مادرش دادند. همه دور آن باربر را گرفتند که شما چه کردید؟ چه ذکری را گفتید که خدا اجابت کرد؟
گفت کاری نکردم فقط عمری خدا فرمود این کار رو بکن و آن کار را نکن و من گفتم چشم یک بار من ازش چیزی خواستم و او گفت چشم.
در تعریف کاریزماتیک گفته اند:
«افرادی كه انرژى مثبت دارند ..اغلب مهربان و با عاطفه هستند … به زمين و زمان مهربانی مي كنند، غصه دارند اما آن را قصه نمی كنند ،تا خُلق مردم را تنگ نکنند …اغلب افرادى خوش خُلقند …دنبال نقاط مثبت هستند …در برابر نا ملايمات زندگی خم به ابرو نمی آورند … اين افراد در بلند مدت يك نيرویی بدست میآورند كه از همه لحاظ مورد قبول اطرافيان هستند و به قول روانشناسان شخصیت كاريزماتیک” دارند.»
سردار سرافراز ما! وقتی خوب به شما نگاه می کنم می بینم این همه ویژگی تنها بخش کوچکی از شخصیت شما بود.
کوک چهارم
بعد از پایان کلاس شرح مثنوی معنوی مولانا جلال الدین، استاد علامه محمدتقی جعفری گفت:
من خیلی فکر کردم و به این جمعبندی رسیدهام که رسالت همه پیغمبران در این عبارت خلاصه میشود، و آن “کوک چهارم” است. مریدان پرسیدند: “کوک چهارم"چیست؟
علامه با آن لهجه شیرین ٱذری در تمثیل چنین شرح میدهد :
یک شخصی کفش هایش را برای تعمیر نزد کفاشی میبرد،کفاش با نگاهی میگوید این کفش سه کوک میخواهد و هر کوک مثلا ده تومان میشود و خرج تعمیر کفش کلا میشود سی تومان.
مشتری هم قبول میکند. پول را میدهد و میرود تا ساعتی دیگر برگردد و سوار کفش تعمیر شده بشود.
کفاش دست به کار میشود. کوک اول، کوک دوم و در نهایت، کوک سوم و تمام…!!
اما با یک نگاه عمیق در مییابد اگر چه کار تمام است، ولی یک کوک دیگر اگر بزند عمر کفش بیشتر میشود و کفش، کفشتر خواهد شد.از یک سو، قرار مالی را گذاشته و نمیشود طلب اضافه کند و از سوی دیگر، دو دل است که کوک چهارم را بزند یا نزند.
او میان نفع و اخلاق، میان دل و قاعدهی توافق، مانده است.یک دو راهی ساده که هیچ کدام خلاف عقل نیست.
اگر کوک چهارم را نزند، هیچ خلافی نکرده، اما اگر بزند، به رسالت هزار پیامبر تعظیم کرده. اگر کوک چهارم را نزند، روی خط توافق و قانون راه رفته، اما اگر بزند، صدای لبیک او، آسمان اخلاق را پر خواهد کرد.
دنیا پر از فرصت کوک چهارم است، و ما کفاشهای دو دل…!
امیدوارم در این دنیای فانی همیشه و هر لحظه با نگاهمان ، با کلامان ، و با قدم هایمان با مهرورزی و از سر وجدان کوک چهارم را برای ديگران بزنیم.