ایاک نعبد بر زبان دل در خیال این و آن
ایاک نعبد بر زبان و دل در خیال این و آن
مرحوم آیت الله آخوند ملا علی معصومی همدانی نقل می کردند که: در نجف اشرف بودیم ؛ روزی بچه ای از یکی از گلدسته های صحن امیرالمومنین علیه السلام به پایین پرت شد. همه با وحشت این صحنه را تماشا می کردند و فریاد می زدند.
ناگهان یک باربری که داشت در صحن عبور می کرد، گفت : بایست! این بچه بین اسمان و زمین معلق ایستاد. او را گرفتند و سالم تحویل مادرش دادند. همه دور آن باربر را گرفتند که شما چه کردید؟ چه ذکری را گفتید که خدا اجابت کرد؟
گفت کاری نکردم فقط عمری خدا فرمود این کار رو بکن و آن کار را نکن و من گفتم چشم یک بار من ازش چیزی خواستم و او گفت چشم.
فرم در حال بارگذاری ...