( لا اله الا انت سبحانت انی کنت من الظالمین؛ خدایی جز تو نیست ، تو تویی پاک ومن ستمکار)
فواید ذکر: مداومت برآم باعث رفع گرفتاری، ریا شرک، غرور و وسواس.
قران داستان یونس (علیه السلام) را گذرا اما مفید اشاره می کند. یونس برای هدایت قومش مبعوث می شود اما مدتی از بین آنها با خشم و ناراحتی خارج می شود. و در بین راه در دریا توسط ماهی غول پیکر بلعیده می شود.
اما وقتی در تاریکی گرفتار شد ذکر معروف خود را گفت : لا اله الا انت سبحانت انی کنت من الظالمین . و دلیل نجات یونس و هر مومن دیگری را در ادمه ایه ذکر و یاد خدا معرفی می کند.
با ترکیب جالب ذکر، یونس علیه السلام شیوه دلبری برای معبود را اموزش میدهد. ابتدا《 اقرار به وحدانیت خدا می کند و بعد تسبیح خدا می گوید و در اخر اعتراف به قصور خود》
و این گونه پاسخ معبود خود را دریافت می کند: 《فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجی المومنین 》
《ما دعای اورا اجابت کردیم و او را نجات دادیم و اینگونه مومنین را نیز نجات میدهیم》
روشهـای جـلوگیری از ﺗﻨﻮﻉﻃﻠﺒـﯽ همسر
ﺍﮔﺮ ﻓﮑﺮ میکنید ﺗﻨﻬﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎﻋﺚ میشوﺩ شوهرﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﺯﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﺪ ﯾﺎ ﺗﻨﻮﻉﻃﻠﺒﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻧﮑﻨﺪ ﮐﺎﻣﻼ ﺩﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯿﺪ.ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻭ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺧﻮﺏ، ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺗﯽ میتوﺍﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻮﻫﺮﺗﺎﻥ ﺟﺬﺍﺏ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺯﻧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ…! ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻫﻤﺴﺮﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺧﻮﺵ ﺍﻧﺪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺷﯿﻔﺘﻪی ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﺍﺳﺖ.
ﭘﺲ ﺍﮔﺮ ﻓﮑﺮ میکنید ﺗﻨﻬﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎﻋﺚ میشود ﻣﺮﺩﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﺯﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﺪ ﯾﺎ ﺗﻨﻮﻉ ﻃﻠﺒﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻧﮑﻨﺪ ﮐﺎﻣﻼ ﺩﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯿﺪ. ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺯﻧﺎﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺗﻮﺟﻪ ﻭ ﭘﺮ ﻭ ﺑﺎﻝ ﺩﺍﺩﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻣﺮﺩﻫﺎ ﺷﯿﻔﺘﻪی ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺭﯾﺎﺳﺖ ﻃﻠﺒﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺼﻮﺻﯿﺖ ﺭﯾﺸﻪ ﺩﺭ فطرت ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ.
خواسته های خودتون رو صریح و بدون لفافه به همسر خود بگویید.
بعضی خانم ها از گفتن صریح خواسته های خود به همسر ، واهمه دارند در حالی که بعضی لفافه گفتن ها برای اقایون مبهم است و این کار ممکنه دوتا ضرر داشته باشه: 1- همسر را کلافه می کند چون نمیداند از او چه میخواهی و گاهی احساس نا امنی می کند. 2- شما هم به خواسته خود نمی رسی
صحبت های خود را بدون مقدمه و هدف به همسر نگویید
اقایون بر خلاف خانم ها علاقه ای به صحبت های بدون مقدمه ندارند و گاهی در مقابل آنها مقاومت می کنند و یا انها را درک نکنند و ممکنه حرف شما رو جدی نمیگیرند.
سنگینی عشق
عشق
اتفاق سنگینی ست
وقتی می افتد
یک نفر برای برداشتنش
کم است
چلو کباب بخور برای خدا
اینکه رضای خدا را در هر حالت و همه اعمال در نظر داشته باشیم این خود اکسیری است که ما را به توفیق های معنوی زیادی می رساند.
در حدیث قدسی در بحار الانوار امده که: 《 هر کس بر مقتضای رضای من عمل کند، او را به سه خصلت وا می دارم: اول شکری به او می اموزم که هیچ جهلی با او امیخته نیست دوم: او را به ذکری موفقش می کنم که در ان فراموشی نیست سوم: محبتی از خودم در دل او می اندازم که محبت هیچ یک از مخلوقاتم را بر آن ترجیح ندهد.》 .
مرحوم رجبعلی خیاط (رحمه الله علیه) می فرماید: 《هر کاری می کنی ، برای خدا انجام بده حتی اگر چلو کباب هم میخوری، به این قصد بخور که نیرو بگیری و در راه خدا عبادت کنی و این نصیحت را در تمام عمر فراموش نکن》
.
خربزه لقمان
لقمان برده ای بود که در خدمت مولایش. روزی مولا به او خربزه ای می دهد و لقمان بدون هیچ تکلف و درنگی خربزه را می خورد. مولا از او می پرسد: 《تو چطور خربزه را با ان همه تلخی خوردی؟》 لقمان پاسخ می دهد:《 ای مولا! من از دست تو چیزهای شیرین بسیار خورده م؛ چه می شود که یک بار تلخ بخورم؟ هر چه از دوست رسد، نیکو است》و این گونه بود که مولایش او را آزاد می کند.
کاش این ادب را از لقمان بیاموزیم. چه بسیار نعمت هایی که مولایمان به ما عطا کرده و اما با اولین سختی زبان به شکوه باز می کنیم.
الهی لم یزل برّک علی ایّام حیاتی فلا تقطع برّک عنّی فی مماتی. الهی کیف آیس من حسن نظرک لی بعد مماتی و انت لم تُوَلّنی الّا الجمیل فی حیاتی»؛ خدایا همواره در دوران زندگی نیکی تو بر من میرسد، پس نیکی هایت را در هنگام مرگ از من مگیر. خدایا چطور مأیوس شوم از اینکه پس از مرگ مورد حسن نظر تو واقع گردم، در صورتی که در دوران زندگی ام جز به نیکی سرپرستی ام نکردی.( مناجات شعبانیه)
.
بابا جان، جواب همان است!
مرحوم آیت الله قاضی (ره) استاد آیت لله بهجت (ره) بودند؛ آیت الله بهجت(ره) مکرر در نصیحت هایشان این عبارت را از مرحوم قاضی(ره) نقل میفرمودند: «اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.» یا در جای دیگری فرمودند: «به صورت من آب دهان بیاندازد»
یکی از علما میفرمود: «سالها پیش، یک روز خدمت آیت الله العظمی بهجت(ره) رفته بودیم. به ایشان گفتم: «راهی به ما نشان دهید تا آدم شویم.» آقای بهجت(ره) فرمودند: «نمازتان را اول وقت بخوانید!». این عالم بزرگوار میگوید: «در دلم گفتم حاج آقا ما را تحویل نگرفت. ما که خودمان نماز اول وقت میخوانیم!» یکسال از آن ماجرا گذشت. قرار بود به یک جلسه مهمانی بروم و در آن مهمانی دوباره خدمت آقای بهجت(ره) برسم. در راه به خودم گفتم: «این دفعه از آقا سوال کنم، ببینم اگر بخواهد راهی معرفی کند تا من به همهجا برسم، چه راهی را معرفی میکند؟» وقتی خدمتشان رفتم، همراه جمعی بودیم و ایشان داشتند صحبت میکردند. هنوز هیچ سخنی نگفته بودم که ایشان وسط صحبتشان فرمودند: «بعضیها پیش ما میگویند چکار کنیم تا آدم شویم و رشد پیدا کنیم؟ به ایشان میگوییم نماز اول وقت بخوانید. میروند سال بعد میآیند، پیش خودشان میگویند حاج آقا ما را تحویل نگرفت! دوباره از حاج آقا بپرسیم که چه باید بکنیم؟ همان حرف بنده را دقیق گوش نکردند و رعایت نکردند، حالا دوباره میخواهند سؤال کنند! بابا جان، جواب همان است، همیشه جواب همان است.»
این عالم بزرگوار میفرماید: «من دیگر هیچ حرفی نزدم. آقای بهجت(ره) راست میگفتند. من برخی از نمازهایم را به وقتش نمیخواندم. شروع کردم و آن را هم درست کردم.» آن عالم بزرگوار کمکم به جاهایی که دلش میخواست و حتی فوق تصورش بود، رسید.
این را هم به عمید نیشابور بده
دیوانه ای به نیشابور می رفت. دشتی پر از گاو دید پرسید: اینها از کیست؟ گفتند: از عمیدنیشابور است. از آن جا گذشت. صحرایی پر از اسب دید.گفت: این اسب ها از کیست؟ گفتند: از عمید. باز به جایی رسید با رمه ها و گوسفندهای بسیار. پرسید: این همه رمه از کیست؟ گفتند: از عمید. چون به شهر آمد غلامان بسیار دید، پرسید: این غلامان از کیست؟گفتند: بندگان عمیدند. درون شهر سرایی دید آراسته که مردم به آن جا می آمدند و میرفتند. پرسید: این سرای کیست؟
گفتند: این اندازه نمیدانی که این سرای عمید نیشابور است؟
دیوانه دستاری بر سر داشت کهنه و پاره پاره؛ از سر برگرفت به آسمان پرتاب کرد و گفت: این را هم به عمید نیشابور بده، زیرا همه چیز را به او داده ای…
? برگرفته از کشکول شیخ بهایی
?در زیباترین
عاشقانه های جهان
همیشه “قلب” یک زن در میان است
زن اگر نباشد
پرنده ی شعر
در شاخه های دفتر هیچ شاعری
پر نمی زند…?
ایاک نعبد بر زبان و دل در خیال این و آن
مرحوم آیت الله آخوند ملا علی معصومی همدانی نقل می کردند که: در نجف اشرف بودیم ؛ روزی بچه ای از یکی از گلدسته های صحن امیرالمومنین علیه السلام به پایین پرت شد. همه با وحشت این صحنه را تماشا می کردند و فریاد می زدند.
ناگهان یک باربری که داشت در صحن عبور می کرد، گفت : بایست! این بچه بین اسمان و زمین معلق ایستاد. او را گرفتند و سالم تحویل مادرش دادند. همه دور آن باربر را گرفتند که شما چه کردید؟ چه ذکری را گفتید که خدا اجابت کرد؟
گفت کاری نکردم فقط عمری خدا فرمود این کار رو بکن و آن کار را نکن و من گفتم چشم یک بار من ازش چیزی خواستم و او گفت چشم.