خربزه لقمان
لقمان برده ای بود که در خدمت مولایش. روزی مولا به او خربزه ای می دهد و لقمان بدون هیچ تکلف و درنگی خربزه را می خورد. مولا از او می پرسد: 《تو چطور خربزه را با ان همه تلخی خوردی؟》 لقمان پاسخ می دهد:《 ای مولا! من از دست تو چیزهای شیرین بسیار خورده م؛ چه می شود که یک بار تلخ بخورم؟ هر چه از دوست رسد، نیکو است》و این گونه بود که مولایش او را آزاد می کند.
کاش این ادب را از لقمان بیاموزیم. چه بسیار نعمت هایی که مولایمان به ما عطا کرده و اما با اولین سختی زبان به شکوه باز می کنیم.
الهی لم یزل برّک علی ایّام حیاتی فلا تقطع برّک عنّی فی مماتی. الهی کیف آیس من حسن نظرک لی بعد مماتی و انت لم تُوَلّنی الّا الجمیل فی حیاتی»؛ خدایا همواره در دوران زندگی نیکی تو بر من میرسد، پس نیکی هایت را در هنگام مرگ از من مگیر. خدایا چطور مأیوس شوم از اینکه پس از مرگ مورد حسن نظر تو واقع گردم، در صورتی که در دوران زندگی ام جز به نیکی سرپرستی ام نکردی.( مناجات شعبانیه)
.
زیبابود
وبلاگ آلما
نظر از: سید مختار موسوی [بازدید کننده]
من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق
فرم در حال بارگذاری ...