حکایت های عبرت اموز
گربه کو؟؟!!
مردی، زنی داشت بی تدبیر و دروغگو. هر چه مرد مال و سرمایه جمع میکرد زن به هدر می داد. روزی مرد، مهمانی را برای شام دعوت کرد و مقداری گوشت خرید و به خانه اورد
زن تا گوشت را دید به دور از چشم شوهر آن را کباب کرد و خورد.
هنگامی که مرد برگشت و سراغ گوشت را گرفت زن گفت :گربه خورد.
مرد عصبانی شد و ترازویی آورد تا گربه را وزن کند. وقتی گربه را کشید نیم کیلو بود. .
مرد فریاد زد، گوشتی که من خریدم هم نیم کیلو بود. اگر این گربه است پس گوشت کو و اگر این گوشت است گربه کو؟؟
فرم در حال بارگذاری ...